ما آخوند ها رو خیلی سخت میشه گریه انداخت . اما یکی از رزمندگان خاطره ای تعریف کرد که اشکمونو درآورد!
گفت :تو یکی از عملیات ها که شب انجام می شد قرار بود از جایی عبور کنیم که مین گذاری شده بود ... مجبور بودیم از اونجا رد بشیم چاره ای جز این نداشتیم . گفتیم کی داوطلب میشه راه رو باز کنه تا بتونیم عبور کنیم ؟...