شهید سید حسن فاطمی
شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ
شهید سید حسن فاطمی
فرزند سید حسین در سال 1349 در خانواده ای مستضعف و مذهبی چشم به جهان گشود. هنوز
بیش از هفت ماه از سن او نگذشته بود که مرحوم پدرش را از دست داد و از همان آغاز
زندگی طعم تلخ یتیمی را چشید و در محیطی پر از رنج و درد دوران کودکی را سپری
نمود. در سن چهار سالگی تنها امید و سرپرست خانواده یعنی مادر بزرگوارش را از دست
داد و از این زمان به بعد تحت قیومت و سرپرستی مادربزرگ و برادرانش زندگی را با
مشقت غیرقابل وصفی طی نمود٬هفت ساله بود که راهی دبستان شد و دوران تحصیلی ابتدایی
را با موفقیت تمام پشت سر گذاشت٬با شروع تحصیل در مدرسه راهنمایی سید جمال الدین
اسدآبادی ورزنه او علاوه بر درس به کار نیز می پرداخت و بدین ترتیب خرج تحصیل خود
را با نیروی بازوی خود پیدا می کرد و با وجود سن کم کار را مایه شرف و افتخار می
دانست...
در سال سوم راهنمایی
بود که شور و شوق و علاقه رفتن به جبهه را پیدا نمود و مکرر به برادران بسیجی
اصرار می کرد او را به جبهه اعزام کنند٬پس از رفت و آمد زیاد و اصرارهای مکرر
خلاصه موفق شد به جبهه های جنگ اعزام شود٬مدتی در جبهه بود و سپس به مرخصی آمد و
پس از چند روز مرخصی مجددا به جبهه اعزام شد.
سرانجام شهید سید حسن
فاطمی در عملیات کربلای10محور سردشت- مریوان خون پاکش را نثار اسلام و قرآن نمود و
در تاریخ 1366/1/31 به شهادت رسید.
مظلومیت و رنج کشیدگی
در چهره این نوجوان فدایی انقلاب مجسم و هویدا بود٬این مدت کوتاه عمر خود را در
اوج فشار سختیها طی نمود و همین سختی کشیده ها هستند که اهمیت و بزرگی انقلاب
اسلامی را درک می کنند٬بیایید تا در کلام گوهربار این نوجوان معصوم قدری
بیندیشیم٬تعمق کنیم و در وصیت نامه شهید فاطمی ها سیر حرکت و راه آینده انقلاب
اسلامی را پیدا کرده راهرو باشیم٬بیایید چشم دل باز کنیم و دریابیم پیام این شهید
را که چگونه با قلم پرتوانش و چه زیبا با بیان رسایش خطوط اصلی مبارزه را ترسیم
کرده است ندای شهید فاطمی در وصیت نامه اش که آیه مبارک٬"ان النفس لاماره با لسوء"را آورده انسان را به یاد کلام نغز و دریایی از مفهوم عارف شیراز می
اندازد که:
دلا تا کی در این کاخ
مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی
تویی آن دست پرورده
مرغ گستاخ که بودت آشیان بیرون از این کاخ
چو از آن آشیان بی
گانه گشتی چودونان
مرغ این ویرانه گشتی
خلیل آسادم از ملک
یقین زن نوای"لا احب الافلین زن"
شهدا به تمام و کمال
راه خلیل آسا شدن را پوییدند و نوای لا احب الافلین آنها گفتن"لا"به تمامی قلدران شرق
و غرب است٬انشاءالله به برکت این خونهای پاک افول هرچه سریعتر مظاهر کفر و استکبار
را مشاهده گر باشیم.
"قسمت هایی از وصیتنامه
شهید سید حسن فاطمی"
هدف من از این که به
جبهه آمده ام این است که اول برای جاوید ماندن انقلاب اسلامی و برای درست پی بردن
به یگانگی خداوند متعال که ما را آفریده و برای ما هدفی را مشخص کرد و همچنین برای
لبیک گفتن به رهبر عزیزم که عزیزتر از جان من است.......
آمدم تا به دشمنان
اسلام بفهمانم که اگرچه جسمم ضعیف است بلکه ایمانم قوی است و هرگز تن به ذلت نمی
دهم و مرگ و شهادت را می پذیرم اما زیربار ظلم و ستم شرق و غرب نمی روم تن به ذلت
نمی دهم...
خواهر و برادرانم٬ من
می دانم که شما برای من زحمات زیادی کشیده اید تا مرا به سن بلوغ رسانده اید چون
من از کوچکی نه پدر داشتم نه مادر٬خدا را شکر کنید که میوه درختی را که تقویت داده
اید شیرین درآمده......
اول سفارشی که به
خواهران همشهریم دارم این است که در حفظ حجاب کوشا باشند و هرگز سنگر حجابشان را
رها نکنند و هرگز با رفتن همشهریان امیدشان را از دست ندهند و تا می توانند
فرزندانشان را برای یاری اسلام و رزمندگان بفرستند تا آنها هم از جهاد اکبرواصغر
فیض ببرند......
خواهران و برادران
سعی کنند به دنبال هواهای نفسانی خود نروند که قرآن می فرماید:
"ان النفس الاماره باالسوء"ما مرگ و شهادت را می پذیریم اما دست از دین حضرت محمد(ص)و پیرو ایشان
حضرت امام خمینی برنمی داریم......
"والسلام"
شهید سید حسن فاطمی
فرزند سید حسین در سال 1349 در خانواده ای مستضعف و مذهبی چشم به جهان گشود. هنوز
بیش از هفت ماه از سن او نگذشته بود که مرحوم پدرش را از دست داد و از همان آغاز
زندگی طعم تلخ یتیمی را چشید و در محیطی پر از رنج و درد دوران کودکی را سپری
نمود. در سن چهار سالگی تنها امید و سرپرست خانواده یعنی مادر بزرگوارش را از دست
داد و از این زمان به بعد تحت قیومت و سرپرستی مادربزرگ و برادرانش زندگی را با
مشقت غیرقابل وصفی طی نمود٬هفت ساله بود که راهی دبستان شد و دوران تحصیلی ابتدایی
را با موفقیت تمام پشت سر گذاشت٬با شروع تحصیل در مدرسه راهنمایی سید جمال الدین
اسدآبادی ورزنه او علاوه بر درس به کار نیز می پرداخت و بدین ترتیب خرج تحصیل خود
را با نیروی بازوی خود پیدا می کرد و با وجود سن کم کار را مایه شرف و افتخار می
دانست...
در سال سوم راهنمایی
بود که شور و شوق و علاقه رفتن به جبهه را پیدا نمود و مکرر به برادران بسیجی
اصرار می کرد او را به جبهه اعزام کنند٬پس از رفت و آمد زیاد و اصرارهای مکرر
خلاصه موفق شد به جبهه های جنگ اعزام شود٬مدتی در جبهه بود و سپس به مرخصی آمد و
پس از چند روز مرخصی مجددا به جبهه اعزام شد.
سرانجام شهید سید حسن
فاطمی در عملیات کربلای10محور سردشت- مریوان خون پاکش را نثار اسلام و قرآن نمود و
در تاریخ 1366/1/31 به شهادت رسید.
مظلومیت و رنج کشیدگی
در چهره این نوجوان فدایی انقلاب مجسم و هویدا بود٬این مدت کوتاه عمر خود را در
اوج فشار سختیها طی نمود و همین سختی کشیده ها هستند که اهمیت و بزرگی انقلاب
اسلامی را درک می کنند٬بیایید تا در کلام گوهربار این نوجوان معصوم قدری
بیندیشیم٬تعمق کنیم و در وصیت نامه شهید فاطمی ها سیر حرکت و راه آینده انقلاب
اسلامی را پیدا کرده راهرو باشیم٬بیایید چشم دل باز کنیم و دریابیم پیام این شهید
را که چگونه با قلم پرتوانش و چه زیبا با بیان رسایش خطوط اصلی مبارزه را ترسیم
کرده است ندای شهید فاطمی در وصیت نامه اش که آیه مبارک٬"ان النفس لاماره با لسوء"را آورده انسان را به یاد کلام نغز و دریایی از مفهوم عارف شیراز می
اندازد که:
دلا تا کی در این کاخ
مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی
تویی آن دست پرورده
مرغ گستاخ که بودت آشیان بیرون از این کاخ
چو از آن آشیان بی
گانه گشتی چودونان
مرغ این ویرانه گشتی
خلیل آسادم از ملک
یقین زن نوای"لا احب الافلین زن"
شهدا به تمام و کمال
راه خلیل آسا شدن را پوییدند و نوای لا احب الافلین آنها گفتن"لا"به تمامی قلدران شرق
و غرب است٬انشاءالله به برکت این خونهای پاک افول هرچه سریعتر مظاهر کفر و استکبار
را مشاهده گر باشیم.
"قسمت هایی از وصیتنامه
شهید سید حسن فاطمی"
هدف من از این که به
جبهه آمده ام این است که اول برای جاوید ماندن انقلاب اسلامی و برای درست پی بردن
به یگانگی خداوند متعال که ما را آفریده و برای ما هدفی را مشخص کرد و همچنین برای
لبیک گفتن به رهبر عزیزم که عزیزتر از جان من است.......
آمدم تا به دشمنان
اسلام بفهمانم که اگرچه جسمم ضعیف است بلکه ایمانم قوی است و هرگز تن به ذلت نمی
دهم و مرگ و شهادت را می پذیرم اما زیربار ظلم و ستم شرق و غرب نمی روم تن به ذلت
نمی دهم...
خواهر و برادرانم٬ من
می دانم که شما برای من زحمات زیادی کشیده اید تا مرا به سن بلوغ رسانده اید چون
من از کوچکی نه پدر داشتم نه مادر٬خدا را شکر کنید که میوه درختی را که تقویت داده
اید شیرین درآمده......
اول سفارشی که به
خواهران همشهریم دارم این است که در حفظ حجاب کوشا باشند و هرگز سنگر حجابشان را
رها نکنند و هرگز با رفتن همشهریان امیدشان را از دست ندهند و تا می توانند
فرزندانشان را برای یاری اسلام و رزمندگان بفرستند تا آنها هم از جهاد اکبرواصغر
فیض ببرند......
خواهران و برادران
سعی کنند به دنبال هواهای نفسانی خود نروند که قرآن می فرماید:
"ان النفس الاماره باالسوء"ما مرگ و شهادت را می پذیریم اما دست از دین حضرت محمد(ص)و پیرو ایشان
حضرت امام خمینی برنمی داریم......
"والسلام"
۹۳/۰۱/۲۳